هنگامی که یک نوازنده ویا استا د موسیقی ردیف نوازی شروع به نواختن می کند پایه واساس نواختنش را موضوعات از پیش آ موخته که هما ن گوشه ها،ضربی ها و..... قرار میدهد،وآنهارا بدون غرض درتغییردادن ویاجمله ساختن یا اینکه سعی کند که آنها رابا احسا س قوی ومتفاوت و....اجرا کند ، به تکرار روزانه نغما ت می پردازد .حتّی با این نیّت که امروزهم این نغمات زیبا را تکرارکنم ودرآنها به سیروسلوک بپردازم تا به عمق آن نفوذ کنم ومعنای حقیقی آن را بیشتر درک کنم که این خودغرض وهدف مثبتی است.
از آنجایی که اجرای موسیقی ایرانی به صورت بدیهه سرایی وازحفظ به وقوع می پیوند د به طورناخواسته محفوضا ت خود را مدام ویا گه گاه فراموش می نماید ونغما ت را آنگونه که حفظ کرده بود به یاد نمی آورد ودرلحظه ، واژه ویا جمله ای که الآن به نظرش درست ومشابه می رسد رایکی پس ازدیگری اجرامی کند ، درلحظاتی بعد دوباره گوشه هارا به همان صورتی که حفظ بوده (البته فقط بدون تغییرات ظاهری) می نوازد واین نوسا ن ممکن است به صورت کمترویا بیشتر تا پایان تکرار ویا اجرای موسیقی ادامه پیدا می کند، وحتّی ممکن است که قطعات ونغما ت راتا پایان اجرا به آن صورت ظاهر که درمحفوظات خود گنجانیده بود به یاد نیاورد.
این فراموشی وگم شدگی درلحظه باعث تحوّل دراجرا می شود که همه این حا لت را خلاقیت ویا بداهه نوازی می نامند .امّا می تواند بدون تغییر ظاهر ساختار جملات هم باشد.
بنا براین خلاقیت بر اسا س فراموش کرد ن مجازی آنچه به مجازآموخته وحفظ کرده ایم
می باشد ومقدار این فراموشی هم درلحظه براسا س حا ل(لذت عرفانی ودرزمان حال واقع شدن ذهن فرد وجدایی از ساختگی های ذهن وگفتگوهای درونی) می باشد.
« بی حس وبی گوش وبی فکرت شوید تاخطاب ارجعی را بشنوید
پنبه اندرگوش حس ودون کنم بند حس ازجسم خودبیرون کنم
حرف وصوت وگفت رابرهم زنم تاکه بی این هرسه با تو دم زنم»
درحقیقت درموسیقی ومکتب ردیف هر آنچه باذهن آموخته ایم را نباید باذهن خود اجرا کنیم بلکه باید مطالب را به دل (لایه های عمیق ترذهن) ارتقاع دهیم ،وازروی دل بنوازیم ،زیرا ذهن مربوط به گذشته وتخیّل درباره آینده،ولی دل مربوط به زمان حال می باشد.همان چیزی که ما از آن غافلیم ودائماً برای آینده خود وخانواده مان نقشه می کشیم. وهمین باعث شده که تنها جسم درزمان حال باشد بدون ظرایف روحی.
امّا چگونه این عادت وتربیت غلت ذهن را برطرف کنیم ؟
جوابش خیلی راحت است:
تکرار آنچه بَلَد هستیم یعنی تکرار وذکر آن مطالبی که آموخته ایم، زیرا تکرار هرچیزی تمرکز به وجودمی آورد وانسان را به عمق آن نزدیک می کند وعصاره وچکیده یا معنای آن موضوع رادروجود انسان جاری می سازد.
زندگی هم به خاطرهمین براسا س تکرار بنا شده است که ما معنی آن رادرک کنیم.
درموسیقی هم این به عمق رسیدن ، از عالم مَجاز رستن و نو شدن تنها از راه تکرار همان چیزی که حفظ هستیم کسب می شود ، نه سرگردان بودن بین جملات عجیب وغریب وسعی دربداهه نوازی به منظور نشان دادن مهارت درانتخاب واژه از روی عقل وسلیقه شخصی وتنها از روی ذوق.
هنگامی که یک نوازنده ویا استا د موسیقی ردیف نوازی شروع به نواختن می کند پایه واساس نواختنش را موضوعات از پیش آ موخته که هما ن گوشه ها،ضربی ها و..... قرار میدهد،وآنهارا بدون غرض درتغییردادن ویاجمله ساختن یا اینکه سعی کند که آنها رابا احسا س قوی ومتفاوت و....اجرا کند ، به تکرار روزانه نغما ت می پردازد .حتّی با این نیّت که امروزهم این نغمات زیبا را تکرارکنم ودرآنها به سیروسلوک بپردازم تا به عمق آن نفوذ کنم ومعنای حقیقی آن را بیشتر درک کنم که این خودغرض وهدف مثبتی است.
از آنجایی که اجرای موسیقی ایرانی به صورت بدیهه سرایی وازحفظ به وقوع می پیوند د به طورناخواسته محفوضا ت خود را مدام ویا گه گاه فراموش می نماید ونغما ت را آنگونه که حفظ کرده بود به یاد نمی آورد ودرلحظه ، واژه ویا جمله ای که الآن به نظرش درست ومشابه می رسد رایکی پس ازدیگری اجرامی کند ، درلحظاتی بعد دوباره گوشه هارا به همان صورتی که حفظ بوده (البته فقط بدون تغییرات ظاهری) می نوازد واین نوسا ن ممکن است به صورت کمترویا بیشتر تا پایان تکرار ویا اجرای موسیقی ادامه پیدا می کند، وحتّی ممکن است که قطعات ونغما ت راتا پایان اجرا به آن صورت ظاهر که درمحفوظات خود گنجانیده بود به یاد نیاورد.
این فراموشی وگم شدگی درلحظه باعث تحوّل دراجرا می شود که همه این حا لت را خلاقیت ویا بداهه نوازی می نامند .امّا می تواند بدون تغییر ظاهر ساختار جملات هم باشد.
بنا براین خلاقیت بر اسا س فراموش کرد ن مجازی آنچه به مجازآموخته وحفظ کرده ایم
می باشد ومقدار این فراموشی هم درلحظه براسا س حا ل(لذت عرفانی ودرزمان حال واقع شدن ذهن فرد وجدایی از ساختگی های ذهن وگفتگوهای درونی) می باشد.
« بی حس وبی گوش وبی فکرت شوید تاخطاب ارجعی را بشنوید
پنبه اندرگوش حس ودون کنم بند حس ازجسم خودبیرون کنم
حرف وصوت وگفت رابرهم زنم تاکه بی این هرسه با تو دم زنم»
درحقیقت درموسیقی ومکتب ردیف هر آنچه باذهن آموخته ایم را نباید باذهن خود اجرا کنیم بلکه باید مطالب را به دل (لایه های عمیق ترذهن) ارتقاع دهیم ،وازروی دل بنوازیم ،زیرا ذهن مربوط به گذشته وتخیّل درباره آینده،ولی دل مربوط به زمان حال می باشد.همان چیزی که ما از آن غافلیم ودائماً برای آینده خود وخانواده مان نقشه می کشیم. وهمین باعث شده که تنها جسم درزمان حال باشد بدون ظرایف روحی.
امّا چگونه این عادت وتربیت غلت ذهن را برطرف کنیم ؟
جوابش خیلی راحت است:
تکرار آنچه بَلَد هستیم یعنی تکرار وذکر آن مطالبی که آموخته ایم، زیرا تکرار هرچیزی تمرکز به وجودمی آورد وانسان را به عمق آن نزدیک می کند وعصاره وچکیده یا معنای آن موضوع رادروجود انسان جاری می سازد.
زندگی هم به خاطرهمین براسا س تکرار بنا شده است که ما معنی آن رادرک کنیم.
درموسیقی هم این به عمق رسیدن ، از عالم مَجاز رستن و نو شدن تنها از راه تکرار همان چیزی که حفظ هستیم کسب می شود ، نه سرگردان بودن بین جملات عجیب وغریب وسعی دربداهه نوازی به منظور نشان دادن مهارت درانتخاب واژه از روی عقل وسلیقه شخصی وتنها از روی ذوق.
شعر:مهدی رئیسی
خوانندگانی که این تصنیف را اجرا کرده اند:1.قوامی2.رفیعی3.کوروس
دستگاه:سه گاه(زابل)
آهنگ:محلی(مجید وفادار)
یاد ازآن روزی که بودی زهره یار من
دور از چشم رقیبان در کنار من
حالیا خالی است جایت ای نگار من
در شام تار من آخر کجایی زهره
یاد داری زهره آن روزی که در صحرا
دست اندر دست هم گردش کنان تنها
راه می رفتیم و در بین شقایقها
بود عالم ما را لطف و صفایی زهره
بود هنگام غروب و آن روز پر زیبا
ایستادیم از برای دیدنش آنجا
تکیه تو بر سینه ام دادی سر خود را
گفتیم و ما تنها بس رازهایی زهره
چون یقین کردی که در عشقت گرفتارم
طرد گشتی و نمودی اینچنین خارم
خود نکردی فکر آخر نازنین یارم
من همچو تو دارم آخر خدایی زهره
بوی که داری (باد صبا )
ای باد صبا بهر خدا بوی که داری
حبیبم بوی که داری
این بوی خوش از سلسله موی که داری
جانم جانم موی که داری
حبیبم موی که داری
خرم شده بستان ز تو ای باد بهاری
این خرمی از روی که و بوی که داری
بوی که داری
ای عزیز بوی که داری
آی ای کاش بدانستم یک آرزوی دل
تا خود تو به دل آرزوی روی که داری
تا خود تو به دل آرزوی روی که داری
جانم جانم روی که داری
عزیزم روی که داری
آی یار دل آه ای دل
ما روی دل از جمله جهان سوی تو داریم
تو روی تو روی دل قبله جان سوی که داری
عزیزم سوی که داری حبیبم سوی که داری
گردیده مؤید گردیده مؤید ز چه فکر تو پریشان
در سر مگر اندیشه گیسوی که داری
ای عزیز دل
در سر مگر اندیشه گیسوی که داری که داری
فایل صوتی مربوط را از داریوش رفیعی - زهره دانلود کنید.
رفتم در میخانه حبیبم (۲) خوردم دو سه پیمانه (۲)
من مستم و دیوانه حبیبم (۲) ما را که برد خانه (۲)
دلبر عزیز شوخ و با تمیز برخیز و بریز
زان می که جوان سازد عشقم به تو پردازد (۲)
تو اگه عشوه بر(۲) خسرو (و) از عقب کوه (و) کنی
همچو فرهادو (و) روم (۲) از عقب کوه (و) کنی
تو مگر تو مگر ماه من نکو رویانی تو مگر شاه پری رویانی
دلبر عزیز شوخ و با تمیز برخیز و بریز
زان می که جوان سازد عشقم به تو پردازد (۲)
رفتم در میخانه حبیبم (۲) خوردم دو سه پیمانه (۲)
من مستم و دیوانه حبیبم (۲) ما را که برد خانه (۲)