ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ترانه: «کاروان»
همه شب نالم چون نی {که غمی دارم}{2} دل و جان بردی اما نشدی یارم، یارم
با ما بودی بی ما رفتی
چون بوی گل به کجا رفتی
تنها ماندم تنها رفتی
چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم
فتادم از پا به ناتوانی اسیر عشقم چنان که دانی
رهایی از غم نمی توانم تو چاره ای کن که می توانی
گر ز دل برآرم آهی، آتش از دلم خیزد چون ستاره از مژگانم، اشک آتشین ریزد
چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود دور از یارم خون می بارم
نه حریفی تا بت تو غم دل گویم نه امیدی در خاطر که تو را جویم
ای شادی جان سرو روان کز بر ما رفتی
از محفل ما چون دل ما سوی کجا رفتی
تنها ماندم تنها رفتی
به کجایی غمگسار من فغان راز من بشنو باز آ، باز آ
از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو باز آ، باز آ سوی رهی
چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافله باد صبا رفتی
تنها ماندم تنها رفتی
شعر: رهی معیری خواننده: بنان دستگاه: آواز دشتی